یادباران

دل نوشته های دختری از دیار باران

خواب

هر روز صبح بعد از بيدار شدن به خواب شب قبلم فكر مي كنم و گاهي هم تعبيرش مي كنم نمي دانم چرا اينقدر خواب مي بينم حتي اگر براي يك ساعت هم خوابيده باشم، بعضي اوقات بعد از بيدار شدن از خواب مستقيم به سراغ تلفن مي روم و بعد از صحبت كردن با خانواده ام به آرامش مي رسم.

 ديشب هم خواب جالبي ديدم خواب ديدم يه عكس دسته جمعي از خودم و تمام همكلاسي هايم از دبستان تا دانشگاه و حتي بچه هاي خوابگاه را روي وبلاگم گذاشتم و جالب تراينكه داشتم از مسير دبستانم تا خانه پدري ام را پياده مي آمدم و با همه آنها يكي يكي صحبت كردم. فلسفه خواب چگونه است؟ من كه اصلا به بعضي ها فكر نمي كردم چطور يك مرتبه خواب آنها را ديدم؟ اما به هر جهت سفر خوبي به گذشته بود، فقط در خواب مي تونيم به گذشته ها سفر كنيم اين هم نعمت خوبيه

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۸۷/۰۷/۰۹ساعت 13:37  توسط لیلا قریب  | 

غریبه

خدايا به من آرامش عطا كن، تا در سايه اين آرامش به كمال و اوج برسم.  پروردگارا مرا ياري كن تا ظالم نباشم و به خودم و ديگران ظلم نكنم

يك روز تعطيل خوب و شيرين را همراه همسر و خانواده سپري مي كني از همون روزهايي كه دوست داشتي و لبخند رضايتي از سر شوق بر لبانت جاريست و بعد از چندروز كار و مشغله فرصتي پيدا ميشه با هم گپي بزنيد ناگهان زنگ در به صدا در مي آد و همه رشته هات پنبه ميشه منتظر مي ماني كه ادامه بحث و گفتگو را داشته باشي اما ديگر دير شده و ناگاه حس مي كني ......
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۸۷/۰۷/۰۶ساعت 12:31  توسط لیلا قریب  |