یادباران

دل نوشته های دختری از دیار باران

عید

نمی شد باورت گویا

که بعد از برگ ریزان خزان                    

                                              این برگ پاییزی

میان برف و یخبندان

بهاری جاودان و سبز را در خویش خواهد دید

و از روی درخت عشق

صدهابوسه خواهد چید

و دل در آستان عید

                            پای هفت سین عشق

                                    برای آرزوهای بلندش خواب خواهد دید

بهاران می رسد از راه

                             اما چشمهای من

بجز چشمان تو باغ و بهاری را نخواهد دید

باور کن

برای من بجز نام تو مفهومی ندارد «عید»

شعراز همسرم خسرو

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۸۷/۱۲/۲۶ساعت 9:51  توسط لیلا قریب  | 

اسفند

شمارش معکوس برای تحویل سال نو شروع شده، همه جا حال هوای عید داره، اکثر مردم دارن خونه تکونی می کنن، از ملحفه ها و فرش های رنگارنگ آویزون از در و دیوار خونه ها معلومه، من هم خونه تکونیم تموم شد و حالا یه نفس راحت می کشم، حس می کنم همه جای خونه از تمیزی برق میزنه. خوبه خونه دلهامون رو هم از کینه، حسادت و بخل تمیز و پاکیزه کنیم و با دلی پر از محبت و صمیمیت به استقبال سال جدید بریم .

اسفند رو خیلی دوست دارم چون یک حس امید رو به من القاء می کنه، شوق نو شدن و زندگی دوباره به من هیجان می ده، شاید هم میدونم بعد از چند ماه دوری دوباره به دیدن خونواده عزیزم میرم و بعد از مدتها باز همه اعضای خونواده دور هم جمع می شندو این برام از همه چیز شیرین تره.  

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۸۷/۱۲/۱۴ساعت 13:39  توسط لیلا قریب  | 

فردا

ای فردا

می خوانم و می ستایمت پرشور

ای پردهء دلفریب رویارنگ!

می بوسمت، ای سپیدهء گلگون

ای فردا، ای امید بی نیرنگ!

دیریست که من پی تو می پویم.

 

هر سو که نگاه می کنم، آوخ!

غرق است در اشک و خون نگاه من.

سرنیزهء خونفشان به راه من.

وین راه یگانه:راه بی برگشت.

 

ره می سپریم همره امید

آگاه ز رنج و آشنا با درد.

یک مرد اگر به خاک می افتد،

بر می خیزد به جای او صد مرد.

اینست که کاروان نمی ماند.

 

آری زدرون این شب تاریک

ای فردا من سوی تو می رانم.

رنج است و درنگ نیست، می تازم.

مرگ است و شکست نیست، می دانم.

آبستن فتح ماست این پیکار.

 هوشنگ ابتهاج

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۸۷/۱۲/۰۴ساعت 11:55  توسط لیلا قریب  |