عید
نمی شد باورت گویا
که بعد از برگ ریزان خزان
این برگ پاییزی
میان برف و یخبندان
بهاری جاودان و سبز را در خویش خواهد دید
و از روی درخت عشق
صدهابوسه خواهد چید
و دل در آستان عید
پای هفت سین عشق
برای آرزوهای بلندش خواب خواهد دید
بهاران می رسد از راه
اما چشمهای من
بجز چشمان تو باغ و بهاری را نخواهد دید
باور کن
برای من بجز نام تو مفهومی ندارد «عید»
شعراز همسرم خسرو
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۸۷/۱۲/۲۶ساعت 9:51  توسط لیلا قریب
|