یادباران

دل نوشته های دختری از دیار باران

دلتنگی

با دلتنگی غریبی از خواب بیدار شدم و در یک لحظه دوست داشتم زمان به عقب برگرده به 25 سال پیش. عصر گرم تیر ماه بود و من خونه بابابزرگ بودم. بستنی یخی با طعم های تمشک،  نوشابه و چای شیرین درست کرده بودم و گذاشته بودم تو فریزر تا یخ ببنده و داشتم خودم رو سرگرم میکردم تا زمان زود بگذره و برم سراغ بستنی یخی ها.... 

از خواب بیدار شدم و دلتنگ اون خونه و آدماش شدم و بستنی یخی...

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۳/۰۴/۱۲ساعت 15:13  توسط لیلا قریب  |