یادباران

دل نوشته های دختری از دیار باران

بهار را باور کن

به نام خالق خوبی ها

همیشه به شاعران غبطه می خورم چون خداوند  موهبتی در وجود آنها به ودیعه گذاشته که می توانند به زیباترین شکل از کلمات استفاده کنند و آثاری خلق کنند که روح خود و دیگران را به پرواز درآورند. من به ادبیات علاقه خاصی دارم به طوری که در دوران تحصیلم در دانشگاه ذر اکثر محافل ادبی شرکت می نمودم. اما متاسفانه تا به امروز حتی یک بیت شعر هم نتوانستم بسرایم.

در میان شاعران معاصرآثارفریدون مشیری، شاعر مهربانی ها و خوبی ها را بسیار دوست دارم دراین قسمت شعر بهار را باور کن  را به دوستان خوبم هدیه می کنم

 

 

بهار را باورکن

باز کن پنجره را، که نسیم

روز میلاد اقاقی ها را

جشن می گیرد

و بهار

روی هر شاخه، کنار هر برگ

شمع روشن کرده ست.همه ی چلچله هابرگشتند

و طراوت را فریاد زدند

کوچه یکپارچه آواز شده ست

و درخت گیلاس

هدیه جشن اقاقی ها را

گل به دامن کرده ست.

بازکن پنجره  ها را ای دوست

هیچ یادت هست

که زمین را عطشی وحشی سوخت؟

برگ ها پژمردند؟

تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست؟

توی تاریکی شب های بلند

سیلی سرما با تاک چه کرد؟

با سرو سینه گل های سپید

نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟

هیچ یادت هست؟

حالیا معجره باران را باورکن

وسخاوت را درچشم چمن زار ببین

و محبت را در روح نسیم

که دراین کوچه تنگ

با همین دست تهی

روز میلاد اقاقی ها را

جشن می گیرد!

خاک جان یافته است

تو چرا سنگ شدی؟

تو چرا دلتنگ شدی؟

باز کن پنجره ها را

و بهاران را باور کن.

 

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۸۷/۰۱/۱۹ساعت 21:6  توسط لیلا قریب  |