یادباران

دل نوشته های دختری از دیار باران

برگشتم


 

سلام بالاخره بعد از مدت ها دوباره برگشتم. دلم برای دوستانم و دنیای اینترنت تنگ شده بود. برای مدتی نیاز به آرامش و آسایش داشتم دوست داشتم دور از اخبار سیاسی واخبار اتفاقات بعد از انتخابات باشم. هر چه کمتر بدانم  راحت ترم، تا قبل از انتخابات تقریبا لحظه به لحظه خبرها رو پیگیری می کردم و تا ساعت های اولیه بامداد 23 خرداد همه چیز دستگیرم شد. و به این نتیجه رسیدم پرونده انتخابات 88 بسته شده .

همسرم تصمیم داشت یک تلوزیون جدید بخره بهش گفتم تلوزیون ما که همیشه خاموشه واسه چی می خوای هزینه کنی ؟ گفتم برو یه چیزی بخر که برامون فایده داشته باشه و ازش استفاده کنیم، دیگه جومونگ هم نگاه نمی کنم به نظرم بی نمک شده و پیش خودم می گم چه دل خجسته ای داره جومونگ! هدف والا .........

به جاش هفته ای چند فیلم سینمایی از کلوپ می گیریم و نگاه می کنیم ، آخریش هم فیلم به همین سادگی، بود/

یک سفر چند روزه به شمال داشتیم ، کلاردشت هم رفتیم، هوا عالی بود، حسابی چسبید و خستگی از تنمون در رفت ( البته شایعه سازان هم اینجا بیکار نبودند و شایعات خنده دار و مضحگی رو ساخت

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۸۸/۰۴/۲۶ساعت 12:18  توسط لیلا قریب  |