یادباران

دل نوشته های دختری از دیار باران

من هستم

بعضی اوقات خیلی احساس خوشبختی می کنم ، دوست دارم با ولع بیشتری هوا رو به درون ریه هام بفرستم و از نفس کشیدنم لذت ببرم ، از مامان گفتن باران و ماهان کیف می کنم و بالاخره از شستن ، رفتن ، سابیدن و پختن لذت می برم و خم به ابرو نمی آرم اما بعضی روزها حس می کنم هیچی سرجاش نیست و به این نتیجه می رسم که زحماتم ، کارهایم و خستگی هایم دیده نمی شه و آنموقع هست که کسالت و روزمرگی به سراغم می آد.

امروز پنجمین روز ماه رمضون سال 88 هست و من خوشحالم که در ماه رمضون امسال حضور دارم و این فرصت به من داده شده کمی به خودم به کارهام به اشتباهاتم دوباره فکر کنم و با توکل به خدا از اینی که هستم بهتر بشم. بعضی وقت ها که به بدی های دیگران فکر می کنم به این نتیجه می رسم که من چقدر خوبم و به خودم امیدوار می شم، اما بهتر همیشه به بهتر از خودمون فکر کنیم تا بدی های کوچکمون هم اصلاح کنیم.

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۸۸/۰۶/۰۴ساعت 17:54  توسط لیلا قریب  |